صفحه ای از *دفتر معرفت3*...
 
درباره وبلاگ


سلام به همه چشم به راه ها... سلام به همه چشم هایی که به دنبال یارشون خیس شدند... سلام به اشک هایی که *تو تنهایی* باریدند... سلام به بغض هایی که *تو تنهایی* تو گلو محو شدند... سلام به دل هایی که *تو تنهایی* با تنه ها شکستند ... «ودر آخر به امید روزیکه هیچ چشمی به راه نمونه...» *** در ضمن نظراتون هم مارو خیلی خوشحال میکنه***
آخرین مطالب
آرشيو وبلاگ
پيوندها
  • کریستیانو رونالدو
  • حرف نگفته
  • جی پی اس موتور
  • جی پی اس مخفی خودرو

  • تبادل لینک هوشمند
    برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان یا علی گفتیم و عشق آغاز شد... و آدرس cheshmberah0313.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان


خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 39
بازدید دیروز : 9
بازدید هفته : 61
بازدید ماه : 198
بازدید کل : 33977
تعداد مطالب : 29
تعداد نظرات : 8
تعداد آنلاین : 1



کد متحرک کردن عنوان وب

کد پیغام خوش آمدگویی
**چشم هایم را به راهت خیس نگه میدارم**
**در ره منزل لیلی**




 

روزی لیلی از علاقه شدید مجنون به او و اشتیاق بیش از پیش دیدار او با خبر شد

پس نامه ای به او نوشت و گفت“اگر علاقه مندی که منو ببینی ، نیمه شب کنار باغی که همیشه از اونجا گذر میکنم باش”
مجنون که شیفته دیدار لیلی بود چندین ساعت قبل از موعد مقرر رفت و در محل قرار نشست .
نیمه شب لیلی اومد و وقتی اونو تو خواب عمیق دید …

از کیسه ای که به همراه داشت چند مشت گردو برداشت و کنار مجنون گذاشت و رفت

مجنون وقتی چشم باز کرد ، خورشید طلوع کرده بود آهی کشید و گفت :
“ای دل غافل یار آمد و ما در خواب بودیم . افسرده و پریشون به شهر برگشت”
در راه ، یکی از دوستانش اونو دید و پرسید : چرا اینقدر ناراحتی؟!
و وقتی جریان را از مجنون شنید با خوشحالی گفت : این که عالیه !
آخه نشونه اینه که ،لیلی به دو دلیل تو رو خیلی دوست داره !
دلیل اول اینکه : خواب بودی و بیدارت نکرده!
و به طور حتم به خودش گفته : اون عزیز دل من ، که تو خواب نازه پس چرا بیدارش کنم؟!
و دلیل دوم اینکه : وقتی بیدار می شدی ، گرسنه بودی و لیلی طاقت این رو نداشت
پس برات گردوگذاشته تا بشکنی و بخوری !
مجنون سری تکان داد و گفت : نه ! اون می خواسته بگه :
تو عاشق نیستی ! اگه عاشق بودی که خوابت نمی برد !
تو رو چه به عاشقی؟ بهتره بری گردو بازی کنی!

 





یک شنبه 13 مرداد 1392برچسب:لیلی و مجنون,داستان عاشقانه, :: 3:21 ::  نويسنده : مهدیـــــــ